آیهان جونمآیهان جونم، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

آیهان پادشاه ماه

اولین غذای کمکی آیهان

پسر عزیزم امروز ماهت تموم شد و وارد ششمین ماه از زندگیت شدی  قربونت برم الهی که ١٠٠٠ ساله باشی گلم منم به سفارش دکترت و به مناسبت ورود به شش ماهگیت غذای کمکیتو شروع کردم  و برای اولین بار واست فرنی درست کردم . جون دلم بیشتر از اینکه تو ذوق داشته باشی من وباباجونت واسه غذاخور شدن تو ذوق داشتیم عزیز دلم این  اولین بار بود که  واست غذا درست کردم  وای که چقدر خوشحال بودم اول صبح حسابی شیر خوردی١ ساعت بعدش با عشق و علاقه واست فرنی خوشمزه درست کردم   بابا جون هم واست سرلاک خرید و فرداش واست سرلاک درست کردم        اینم آیهان جون تاج سر مامان بابا در حال...
25 دی 1392

آیهان و ژستهاش

وا مگه چیه ؟          اااااااااااااا راست میگی داری ازم عکس میگیری؟          خب زودتر بگو مادر من     . اینجوری خوبه      نه خب الان چی خوبه؟       ای یکی چی این جوری وایسم خوبه؟ آهان خیلی رسمی  خب الان میخندم ...
24 دی 1392

کودک4.5ماهه کوهنورد در ارتفاعات برف گیر تبریز

سلام پسر عزیزتر از جونم  امروز میخوام از روزهای 5ماهگیت واست بنویسم  اول از همه بریم سراغ عکس کریسمست ببخشید با تاخیر واست میذارم آخه این روزها  همش با بودن با تو مشغولم                                                                            &nb...
24 دی 1392

عکسهای تولد 4ماهگی آیهان جونم

اینم عکسای تولدت که دیشب با حضور افتخاری عمو و عمه ها و آقاجون وبقیه برگزارشد.                 اولش که خواب بودی                              اینجا هم تازه بیدار شدی و فهمیدی چه خبره                       و اونم هدیه 4ماهگیته که باباجون واست خریده   اینم از کیکت                        ...
24 دی 1392

تولد طاها جوووون

سلام دوستای گلم  پسرخاله ی آیهان جون یعنی آقا طاهای گل 12آذر متولد شد . اینم عکس  طاهاجون که مامانش خیلی نگران سلامتیش بود آخه وقتی که مادرفاطمه به آسمون پرکشید طاها تو دل مامانش بود و دو هفته دیگه قرار بود به دنیا بیاد                                  ...
24 دی 1392

گفتگوی کودک با خدا

کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید:   “می‌گویند فردا شما مرا به زمین می‌فرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می‌توانم برای زندگی به آنجا بروم؟” خداوند پاسخ داد: “از میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته‌ام. او از تو نگهداری خواهد کرد. ” اما کودک هنوز مطمئن نبود که می‌خواهد برود یا نه:   “اما اینجا در بهشت، من هیچ کار جز خندین و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند.”   خداوند لبخند زد: “فرشته تو برایت آواز می‌خواند، و هر روز به تو لبخند خواهد زد . تو عشق او را احسا...
15 دی 1392

اولین یلدای آیهان جووووووووووووون

اینم  عکسای آیهان جوووووووووون تو اولین یلدایی که کنار مامانی بابایی بود . البته آیهان سال قبل هم غیر مسقیم حضور داشت آخه پارسال این موقع ما خوزستان بودیم من 10 روز دوره ی آموزشی داشتم بعدش بابای آیهان اومد دنبالم که برگردیم اما مامانم مریض شده بود و بیمارستان بود اون موقع آیهان تو دل مامانش بود اما ما خبر نداشتیم          فردای یلدا راه افتادیم رفتیم خونمون که من 4 دی ماه متوجه شدم آیهان تو دل مامانشه  پسر عزیزم خیلی خوش اومدی و خوشحالم که اومدی و با اومدنت رنگ زندگیمونو عوض کردی اینم پسر شیرینم که مثل هندونه یلدا شیرینه                   ا...
1 دی 1392
1